<-BlogTitle->
وقتی حرمتها شکسته میشود... ببخشید گفتن ها سودی ندارد سکوت کن...!
خوب هم که باشی ، از بس بَدی دیده اند خوبیهایت را باور نمیکنند. نفرین به شهری که در آن غریبه ها آشناترند
نميدانم گنجشكها كه شبيه هم هستند
چه جوري يكديگر را ميشناسند
ونميدانم چندنفرشبيه هم هستند كه توديگر
مرا نميشناسي........
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
و حسرتها را می شمارم
و باختن ها را
و صدای شکستن ها را
در سفر زندگی ، نشستن در قطار خوب و زیبا چندان اهمیت ندارد ، بلکه مهم آن است که انسان در ایستگاه خوبی پیاده شود.
دیـگــَر بـراي نـَیــآمـَدَنـت تــَقدیر رآ بـَهآنــﮧ نــَکـُـטּ
هـــــــــــــمه گفتن:عشقــــت داره بهت خیانت می کنه!
گفتم:می دونـــــــــــــم!
گفتن:این یعنی دوستت ندارهــــــــــاااا!
گفتم: می دونــــــــــــــــم!
گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشـــــــــــی !
… گفتم:می دونــــــــــــــم!
گفتند:پس چرا ولش نمی کنـــــــــــی..؟!
گفتم: ایـن تنــها چیزیــــه کــــه نمی دونم
عشق آدم را داغ میکند و دوست داشتن آدم را پخته میکند.هر داغی یک روز سرد میشود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمیشود.
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای"تو" که سالها منتظر در زدنت بودم
بزرگ که ميشــــوي.... غُصـه هايت زودتـر از خـودت،قـَد مي کِشــند، دَرد هـايت نــيز! غــافل از آنکه لبخــندهـايت را، در آلبــوم کـودکــي ات جــا گــُذاشتــي...
آنکه میخواهد روزی پریدن آموزد، نخست میباید ایستادن،
راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد، پرواز را با پرواز آغاز نمیکنند!
از خودت . . .
از عشق . . .
که حالا بجای دل بستن ، یخ بسته ام ...
. . . آهای . . . . . .
روی احساسم پا نگذارید . . .
. . . . . . لیز می خورید.
نمـــی دانم چــــرا ؟
این روزهــــا
در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم:خوبــــــــم
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود!
هم بازی هــــــایمان را تا وقتی دوست داریم که خـــــــــوب مـی بازنــــــــد....!!!
بعـضے وقتها اونقـدر دلتنگه کسے میشی ڪہ اگہ بفهمہ
خودش از نبودטּ خودش خجالت میکشہ